نیلی

من کجای قصه زمینم دقیقا؟

نیلی

من کجای قصه زمینم دقیقا؟

وادی حیرت

بچه آخر که باشی خیلی سخته که جوری رفتار کنی که جدی ات بگیرن... مخصوصا بچه آخر از 4 بچه ای باشی که یکی درمیون مصمم و مظلوم بودن (اولی و سومی مصمم دومی و چهارمی مظلوم) این بوده که اولی دنیاش رو اگرچه سخت اما خودش ساخت... تا تهرون چون دختر بود و سومی دنیاش رو خودش ساخت تا آلمان چون پسر بود... ولی دومی با زنی که مادرش براش انتخاب کرده بود ازدواج کرد و بال رویاهاش رو چید و چهارمی.... بخاطر این که با چه شرایطی و کجا می خواد کار کنه چقدر جنگ نابرابری در پیش داره... نمیخوام احترام بابام رو زیر پام بذارم...نمیخوام زندگیم دست خودم نباشه...

و مصیبت عظمی اینجاست که نمیدونم انتخابم و تصمیمم درسته یا نه؟ تصمیم گیری همیشه مشکلترین بخش زندگیم بوده... برا همین همیشه اجازه میدادم شرایط خودشون تصمیم رو سر راهم بذارن ولی هرچی بزرگتر میشم عواقب تصمیم سنگینتره و جدی تر و حالا باید تصمیم کبری رو بگیرم

پ.ن: حس بدی دارم. از یه طرف دوست ندارم کارمند باشم و از طرف دیگه چون تا الان ازدواج نکردم همیشه فکرم اینه بابام وظیفه نداره تا این سن خرج منو بده... البته می گن مشکلی در این زمینه ندارن و ناراحت هم میشن و من هم که خیلی پرخرج نیستم گویا ...

دعا کنین همه چی اونجور که خوبه تموم بشه... ببخشید سربسته گفتم... بیش از این نشد

نظرات 3 + ارسال نظر
بانو سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 09:28 http://melody8283.blogfa.com

عیدت مبارک عزیزم

سلام بانو!
عید شما هم مبارک... البته عید گذشته! شرمنده خونه نبودم که وبلاگو چک کنم

مامان فرنیا یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 10:45 http://farniagoli.niniweblog.com

اما یک چیزی یادم رفت بگم در مورد کار اگر دوست دارید کار کنید و فقط اجبار مسائل مالی نیست به نظر من کار نامناسب روحیات بهتر از بیکاری است یک مدت کار کنید و در کنارش دنبال کاری که دوست دارید هم باشید اما اگه کلا با کار موافق نیستید خوب ان یک حرف دیگه است
و در مورد ازدواج تحقیق خوب و واجب است اما از نظر من ازدواج کاملا شانسی است ادمها میتونن خوب باشن اما بقول معروف در و تخته نباشن یعنی به درد هم نخورن

سلام مامان فرنیا
هوار تا ممنون که وقت گذاشتی و خوندی و فکر کردی و نظرت رو گفتی... اتفاقا خواهرم هم مثل شما فکر می کنه که حتی مردهای سنتی روی زنهای شاغل حساب دیگه ای باز می کنن.. راست می گه! به تجربه هم دیدم. انگاری مردها یه ژن دارن که بخاطرش فکر می کنن هر کس تو خونه بمونه (و اون آدم طبیعتا زن هست) دور از جون همه خونه دارها بی مصرف هست. البته این هم بخاطر دید سطحی شونه دیگه..... جونم واستون بگه که شرایطی پیش اومد که یه جورایی کار رو رها کردم. همه اش هم انتخاب خودم نبود... ولی به قول شما نمیخوام بیکار باشم. انگار یه تلنگر بود تا کارهای هرچند کوچیکی که خارج از دنیای کارمندی میتونستم انجام بدم دست کم نگیرم... شکر. خدایا مرسی که بدون حرمت شکنی انجام شد
نه مامان فرنیا قضیه ازدواج نیست. فعلا وضعیت سفیده!

مامان فرنیا یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 09:55 http://farniagoli.niniweblog.com

نمیدونم مشکل چیه همانطور که خودت گفتی سربسته بود
اما تجربه من میگه حتما شاغل باش همه روی خانم شاغل جور دیگه حساب میکنن چه فامیل (مرد یا زن) چه پدر و مادر و چه همسر اگر برات مقدوره شغل مورد علاقه ات را انتخاب کنی خوب کاری را که دوست نداری رها کن اما بیکار نشو
اگر مشکلت انتخاب همسر است خوب ان دیگه خیلی سخته و هیچ کس نمیتونه کمکت کنه و خودت هم فقط باید با گزینه های توی ذهنت طرف مقابلت را بسنجی که ان هم با چند جلسه قطعا انتخاب صد در صد درستی نخواهد بود اما چاره ای نیست انشالله شانس ادم خوب باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.