نیلی

من کجای قصه زمینم دقیقا؟

نیلی

من کجای قصه زمینم دقیقا؟

پیشکشی خواهرانه برای مادر

سلام سلام

امسال مادرجان اصرار کردند که برای روز مادر براشون کادو نخریم... ما دو تا خواهر هم با هم تصمیم گرفتیم که بهرحال بی خیالش نشیم. از آنجا که خواهر جان کارمند و اهل و عیال دار می باشند و من بیکار و بی زن و بچه! کارای اجرایی شو خودم تقبل کردم و نتیجه شد این پارچ سفالی نقاشی شده که هر طرفش یه نقش داره. چون عازم سفر بودیم پیش پیش دادیم کادوشونو و مادرجان خداروشکر خوششون اومد.

شکر

سایه اش بالای سرمون تا هوار سال


...

خدایا

می دونم خیلی دلیل برای خوشبختی دارم

پدر و مادر خوب و سالم

خواهر برادر

یه خواهرزاده ی عزیز و یه برادرزاده شیطون

سقف بالای سر

سلامتی

ولی خدایا... یا به قول پرنده گول خداهه! دلم استقلال می خواد. یه کاری کن یه کار خوب پیدا کنم. اگه از نظر مالی مستقل بشم شاید حالم بهتر بشه

ممنون

بالاخره...سفری هرچند کوتاه

سلااام سلاااام

همگی خوب می باشید؟

خب... بالاخره بعد حدودا 15سال با ماشین شخصی پدرجانمان دوباره به دل جاده ها زدند... یکی از اقوام که تو شهرتان مجاور زندگی می کنن تشریف برده بودن مکه و ما به هوای دیدنشون رفتیم به شهری که  تو بچگی ها خاطره های خیلی شیرین و خوشی داشتم ازش... همبازی بچگی هام رو دیدم  و ... جاده و منظره های راه

خوب بود

خداروشکر

سال نو مبااااااااااااارک

سلام

سلام به شما

به بهار

به شکوفه

به جوانه های سبز و تازه و نرم 

به نسیم خنک بهار


خب دیگه شعر و شاعری بسه... اوووووووووووه! چند وقته نیومدم نت... نیومدم وبلاگ... اصلن شبیه آدمای غارنشین دارم می شم دیگه... ننگ بر من باد که روزی معتاد اینترنت بودم و حالا شرم نمی کنم و اینهمه غیبت داشتم.

خب... سال تحویل، عیددیدنی، احیانا سفر خوش گذشته؟ یک کلام، سالتون نو شده؟ من می خواستم امسال واقعنی نو بشم... البته شروع خوبی نبود و سال تحویل دلخواهی نداشتم... بداخلاق بودم دوباره... ولی خدا کنه بشه که بعدشو خوب باشم...

خب خلاصه خاطرات ما این که از سه هفته به عید... بله درست می بینید سه هفته به عید خونه تکونی شروع شدو فقط خدا روشکر این وسط یه مشهد رفتم...

بعد دوباره بساب بساب بساب ... یعنی یه وضعی ... کوزت می خواست واسم سختی کار رد کنه حقوقم بره بالا... حالا خوبه خونه مامانمه اگه زبونم لال یه روز برم خونه خودم چی میشه!

خلاصه بعد، سال تحویل دوتایی من و مامانم... پدر ماموریت بودن و بعد... یه عیددیدنی فوری واقع در منزل خاله در همان شب ... بعدش دیگه داشت حال بهم زن می شد... از بس خونه بودیم ولی بعدش بهتر شد و یه کم شبیه عید بقیه آدما شد بماند که بقول پرنده گولو هنووووز مسافرت نرفتم...هی ...

خب زیاد حرف زدم... بی جنبه!

فقط خواستم بگم  خداکنه سال همه خوب خوب باشه...شادشاد